جوون پناه
شدم جوون پناهت مي توني بري
ديگه برنگرد وا نمي شه دري
من از خواستناي تو دلسرد شدم
توو كابوس_ نامرديات مرد شدم
با چشماي شبنم زده مي گذرم
از احساسي كه ، من طلبكارتم
بيا بي گلايه منيت كنيم
بايد به نبود_ هم عادت كنيم
حلالت هر اونچه كه ورداشتي
فقط خنده هامو به من پس بده
شده عادتم اين ركب خوردنا
برو حس _ بودن بهم دس بده
به فكر _ رجزهاي مردم نباش
شدم جوون پناهت ، ميگم خواستم
بيا مرد_ مردوونه يكبار شده
كمك كن بتونم روو پام واستم
حسین عباسی بائی
+ نوشته شده در شنبه بیست و هشتم دی ۱۳۹۲ ساعت توسط حسین عباسی بائی
|