دام
درگير ـ چشمات كه شدم دزديديشون از تو نگام
جمع كردي اون دامايي كه پهن كرده بودي سر ـ رام
انداختم از عمد خودمو تو قلابت تا بگيري
نگفتي از رو تفريحه وقتي مياي ماهيگيري
چي شد كه يك شبه شكست پيوند ـ قلبم با دلت
كاشكي نبودنت رو هم يه جور مي بردي با خودت
هرروز غروب با ياد ـ تو پاره ميشه بند ـ دلم
رفتي با يه كيس ـ جديد مباركت باشه گلم
الهي خوشبخت بشي و غم از جونت جدا بشه
به هر چي كه دس مي زني الهي كه طلا بشه
حسين عباسي بائي
+ نوشته شده در شنبه نهم آذر ۱۳۹۲ ساعت توسط حسین عباسی بائی
|